اشعار طنز ( دختري هستم )

ساخت وبلاگ

دختری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
مرغم و خواهم زبهر خود خروس * مانده ام در حسرت تاج عروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
هست موجود و جهازم کامل است * پول نقد و زانتیا هم شامل است
هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست * برسرم گیسو و زلف و موی نیست
ترسم از بی شوهری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد شوهری توی تله
میشدم عبد و کنیز شوی خود * می نمودم چاره درد موی خود
گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
بارالها تو کرم کن شوی را * خود مرتب میکنم این موی را

با عرض معذرت از خانمهاي محترم

(شعر از محمد جاويد)

پایگاه سر گرمی تفریحی زمونه...
ما را در سایت پایگاه سر گرمی تفریحی زمونه دنبال می کنید

برچسب : اشعار طنز ,دختري هستم,شعر ,شعر طنز, نویسنده : جلال zamooneh بازدید : 124 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1391 ساعت: 17:33